امشب دلم میخواد تا فردا بنویسم من
زیبا ترین جامعه هایم را به پوشم من
باشوق بی حد باغچه هامون رو صفا دادم
امشب تا می شود گل توی باغچه ها جا داده ام
امشب تا می شود گل توی گلدون ها جا داده ام
بعد از جدایی ها ان بی وفایی ها
غردا تو می ایی
بعد از گسستن ها ان دل شکستن ها
فردا تو می ایی
از خونه ی ما نا امیدی ها سفر کرده
گویا دعا های منه خسته اثر کرده
فردا تو می ایی.....................
سلامتی همه ی اونایی که همیشه تو جمع میگن و
میخندن ولی تا دو دقیقه باهاشون تنها حرف میزنی
میفهمی دنیایی غم دارن
کاغذتیم....
احساستو روم بنویس.
عصبانیتو روم خط خزی کن.
اشکاتو باهام پاک کن .
حتی اگه سردت شد بسوزونم تا گرم شی .
فقط دورم ننداز
این دردی که میکشم همان فریاد های است که نمیتوانم بزنم همان دلتنگی های است
که روز به روز پیرم میکنند همان خاطراتی است که نه تکرار میشوند نه فراموش
همان نتهایی است که کسی پرش نمیکند
درد داره.....وقتی میرود .....وهمه میگویند دوستت نداشت وتو نمی توانی ثابت کنی
ک هرشب با
دوستت دارم هایش خوابت میکرد
دخترک خنده کنان گفت ک چیست راز این حلقه ی زر رازاین حلقه ک انگشت منو این چنین تنگ گرفته است ببر
راز این حلقه که در چهره ی او این همه تابش رخشندگی است.مرد حیران شد گفت
حلقه ی زندگیت حلقه ی خوشبختی است
دخترک گفت دریغا باز مرا در معنای ان شک باشد
سال ها رفت و شبی زنی افسرده نظر کرد بر ان حلقه ی زر
دید در نقش فروزنده ی او روز های که به امید وفای شوهر به هدر رفت هدر
زن پریشان شد نالید که وای این حلقه که در چهره ی او باز هم تابش رخشندگی است
حلقه بردگی و بندگی است
روزی که بهم گفت بهتر از تورا پیدا کدم یاد روزی افتادم که به صد تا بهتر از اون گفتم من بهترین را دارم